• بازدید:
  • دسته بندی: <-CategoryName->

یعنی کوچیک ترین سوتی من این بود که سوار تاکسی بودم میخواستم برم خونه من جلو نسشته بودم سه تا آقا هم عقب توی تاکسی سکوت کامل بود(نه رادیو روشن بود و نه کسی حرف میزد)خلاصه به مقصدم نزدیک شده بودم،اومدم بگم پیاده میشم بلند گفتم ((سلام آقا)) دیگه بقیشو نمیگم که راننده داشت فرمون و میجوید و مسافرا هم مشغول جوییدن صندلی ها بودن!!

bo2biajook.ir

همیشه یه سری خاطرات هست که ادم تا یادش میافته میگه :
چقدر خر بودما !!!!!!!

bo2biajook.ir

چند روز پیش مادر شوهرم اومده بود خونه ما خداحافظی کنه و حلالیت بطلبه چون می خواد بره مکه(همه خواهر شوهر و برادر شوهرها هم بودن).وقتی همه حرفاش رو زد من اومدم خودشیرینی کنم جواب بدم مونده بودم بگه ما از شما جز خوبی ندیدیم یا بگم ما که از شما بدی ندیدیم یهو دوتا جمله رو قاطی کردم گفتم ما که جز بدی از شما چیزی ندیدیم.
.
.
.
.
خلاصه دیگه همه مشغول گاز زدن در و دیوار و مبل و فرشها شدن و منم از خجالت آب شدم ودیگه خفه خون گرفتم و یاد گرفتم خودشیرینی نکنم.

 

bo2biajook.ir

تبلت گودزیلای خاله ام زنگ خورد،
اونم جواب داد و گفت: الو ... سلام...
بعد با عصبانیت قطع کرد!
یه چیزی هم زیر لب میگفت، فکر کنم فحش میداد!
خاله پرسید کی بود؟!
گودزیلا با همون حالت خشمگینش فرمود: میگه گوشی رو بده بزرگترت!
گوشی خودمه! دلم نمی خواد بدم بزرگترم!!!!!!
من اگه جای این بودم فقط میگفتم بابام نیس، اشکالی نداره گوشی رو بدم مامانم؟!
اصن زیر حس مالکیتش له شدم...! له...!

bo2biajook.ir

عاقا خواهرم از اولین سفرهوایش این طورتعریف میکنه که:‏ داشتم مسیر فرودگاه رو خیلی شیک ومرتب و باکلاس طی میکردم و چمدون رو هم میکشیدم؛ نگاه زیاد سمتم بود ولی توجهی نکردم؛ یدفه شنیدم یکی میگه:ببخشید خانوم چمدونتون اونجا افتاده وای نگاه کرده فقط دسته چمدون تودستش بوده
؛ خواهرم %‏_‏%
مسافران‏ @‏‏_‏‏@‏
باکلاسی‏ ^‏‏_‏‏^‏

bo2biajook.ir

 

 

چند شب پيش عموم از دست درس نخوندناى پسرعموم عصبى شد و گفت:
الاغ…معلمت ميگه امكان نداره بتونه بتو چيزى ياد بده…
پسرعمومم برگشت گفت: واسه همينه كه ميگم بدرد نميخوره ديگه!
يعنى استدلالش از پهنا تو حلق همتون!

 

bo2biajook.ir

آقا گفتیم خانوادگی بریم شمال مادر بزرگه رو هم ببریم ، راهی سفر شدیم تا رسیدیم به منجیل(تو شهر منجیل همیشه باد شدید میوزه،واسه همین توربین بادی زیاد گذاشتن)همین که چشم مادر بزرگم افتاد به توربینا گفت:خدا خیرشون بده ننه،میگم چه باد خنکی میاد،نگو پنکه گذاشتن تو خیابون!
اینم چشمای ما تو اون لحظه ⊙⊙

bo2biajook.ir

 

دختر عمم اس داده میخوام برم فیس بوک؟؟؟
بش گفتم برو بازار فیس بوک را بگیر نصب کن
.
.
.
.
.
از از بازار موبایل زنگ زده:من بازارم. کدوم مغازه برم؟!!
به همین سوی مبایلم!!!
سهراب قايقت جا داره داداش؟ منم سوار كن :|

 

bo2biajook.ir

یه دختره رو دیدم که داشت با سگش تو پیاده رو قدم میزد، گفتم :وای چه هاپوی با مزه و قشنگی…
دختره رو به سگش کرده و میگه :پشمی بگو مئیسی عمو
من موندم منظورش تشکر بود و یا هم نژاد کردن من با سگ

 

bo2biajook.ir

یه گودزیلا داریم 6 سالشه خخخخ
رفته بودیم مسافرت تو راه ماشینمون گیر کرده بود تو چاله….
یه دفه میگه: برای سلامتیه شیطونه که از سر راهمون بره کنار صلوات خخخخخخخخخخخخخ
ما:…….
ابلیس:……..
گودزیلامون:………..

bo2biajook.ir

دیشب دوتا اس از دوتا ازهمکلاسیای قدیمم ب فاصله چن دیقه واسم اومد ، منم دیدم اس جدید توگوشیم ندارم اس اینو فرستادم واسه اون ، اس اونو فرستادم واسه این !!!!
چن دیقه بعد یکیشون اس داد : بهتره نداشته باشمت تااینکه داشته باشمتو ندونم با چن نفر شریکم…!!
ینی چ اتفاقی میتونه افتاده باشه ؟!!! :|


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





ادامه مطلب
نوشته شده توسط : admin در تاریخ :